دلنوشته...

زندگی وزن نگاهیست که در خاطر ما می ماند...

دلنوشته...

زندگی وزن نگاهیست که در خاطر ما می ماند...

مسافر

دم غروب ، میان حضور خسته ی اشیاء

نگاه منتظری حجم وقت را میدید.

 

و روی میز،  هیاهوی چند میوه ی نوبر

به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود.

و بوی باغچه را ، باد ، روی فرش فراغت

نثار حاشیه ی صاف زندگی میکرد.

و مثل بادبزن ، ذهن ، سطح روشن گل را

گرفته بود به دست

و باد میزد خود را.

 

مسافر از اتوبوس

پیاده شد :

"چه آسمان تمیزی !"

و امتداد خیابان غربت او را برد.

 

غروب بود .

صدای هوش گیاهان به گوش می آمد.

مسافر آمده بود

و روی صندلی راحتی ، کنار چمن

نشسته بود :

"دلم گرفته ،

دلم عجیب گرفته است.

تمام راه به یک چیز فکر میکردم

و رنگ دامنه ها هوش از سرم میبرد.

خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.

چه دره های عجیبی !

و اسب ، یادت هست ،

سپید بود

و مثل واژه ی پاکی ، سکوت سبز چمن زار را چرا میکرد.

و بعد ، غربت رنگین قریه های سر راه.

وبعد ، تونل ها ،

دلم گرفته ،

دلم عجیب گرفته است .

و هیچ چیز ،

نه این دقایق خوش بو ، که روی شاخه ی نارنج میشود خاموش ، 

نه این صداقت حرفی ، که در سکوتِ میانِ دو برگِ این گل شب بوست ،

نه، هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف

نمی رهاند.

و فکر میکنم 

که این ترنم موزون حزن تا به ابد

شنیده خواهد شد ."

 

 

نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد :

"چه سیب های قشنگی !

حیات نشئه ی تنهایی است."

و میزبان پرسید :

قشنگ یعنی چه؟

_قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه ی اشکال

و عشق ، تنها عشق

تو را به گرمی یک سیب میکند مانوس.

و عشق ، تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ،

مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.

_و نوش داروی اندوه ؟

_صدای خالص اکسیر میدهد این نوش.

 

 

 

و حال شب شده بود.

چراغ روشن بود.

و چای میخوردند.

 

 

_چرا گرفته دلت ، مثل آنکه تنهایی.

_چقدر هم تنها!

_خیال میکنم دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.

دچار یعنی

_عاشق.

_و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد.

_چه فکر نازک غمناکی!

_و غم تبسم پوشیده ی نگاه گیاه است.

و غم اشاره ی محوی به رد وحدت اشیاست.

_خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست.

_نه ، وصل ممکن نیست ،

همیشه فاصله ای هست.

اگرچه منحنی آب بالش خوبی است

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر ،

همیشه فاصله ای هست.

دچار باید بود

وگرنه زمزمه ی حیرت میان دو حرف

حرام خواهد شد.

و عشق

سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست.

و عشق

صدای فاصله هاست.

صدای فاصله هایی که

_غرق ابهامند.

_نه ،

صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند

وبا شنیدن یک هیچ میشوند کدر.

همیشه عاشق تنهاست.

و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست.

و او و ثانیه ها میروند آن طرف روز.

و او و ثانیه ها بهترین کتاب جهان را

به آب میبخشند.

و خوب میدانند

که هیچ ماهی هرگز

هزار و یک گره ی رودخانه را نگشود.

و نیمه شب ها ، با زورق قدیمی اشراق

در آبهای هدایت روانه میگردند

و تا تجلی اعجاب پیش میرانند.

_هوای حرف تو آدم را

عبور میدهد از کوچه باغهای حکایات

و در عروق چنین لحن

چه خون تازه ی محزونی!

 

 

حیاط روشن بود

و باد می آمد 

و خون شب جریان داشت در سکوت دو مرد...

                                                                                                                              "                                                                                          سهراب"

 

 

ادامه دارد...


نظرات 24 + ارسال نظر
موچه کوچولو شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ب.ظ http://koocholoamin.blogsky.com/

اُ

[:S042:] شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:12 ب.ظ

قشنگ بود اما طولانی.
آخراش دیگه گیج شده بودم.
منی که با دوچرخه جاهای قشنگی رو گشتم میفهم سهراب چی میگه
اما فرق من با اون در اینه که من تو دل طبیعت بودمو به راحتی و با آرامش اونو میدیدم اما سهراب تو اتوبوس حسرت میخورده



زورق قدیمی اشراق ینی چی؟فوشه؟

سلام.
مرسی نظر لطفتونه.
هووووووووووووووم منم همه قصدم همین بود که گیجتون کنم
بله خوش بحالتون منم ۵ تا دوچرخه دارما
اینو خودمم نفمیدمنخیـــــــــــــــــــــــــــر:-W :-W سهراب فوش نبلده که :-W ;))

مانی شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:08 ب.ظ http://maani84.blogfa.com

از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت

خدا گفت آن را در خواسته هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم

با خود فکر کرد و فکر کرد .....

اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم

خداوند به او داد

اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم

خداوند به او داد

اگر ..... اگر ....... اگر

اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود

از خدا پرسید حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم

خداوند گفت باز هم بخواه

گفت چه بخواهم هر آنچه را که هست دارم

گفت بخواه که دوست بداری

بخواه که دیگران را کمک کنی

بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی

و او دوست داشت و کمک کرد

و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می نشیند

و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد

رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست

در نگاه و لبخند دیگران

سلام ممنونم از متن زیباتون

[:S042:] دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:11 ب.ظ

خودتون نظر لطفتونه بی ادب
اهاااااااان
منم 5 تا داشتم یکیشو فروختم.الان 4 تا دارم.داداشم اون یکی رو آورده هاااااااااااااااااااا

آقا سیبیلو نشو دیگه

سلااااااااااااام
بلـــــــــــــــــــــــــــــــــه
اااااا خوب پس منم ۴ تا دارمآخی دستشون درد نکنه
چـــــــــــــــشم

موچه کوچولو چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ق.ظ http://koocholoamin.blogsky.com/

سلام
قشنگ بود

سلام
شرط میبندم که نخوندیش
اوکی مرسی نظر لطفتونه

toktam چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ

سلام خیلی خنکککککککککککک بود خسته نباشید.

سلام و مرگ سلام و درد با اون نظر دادنت بعد ۴ سالم که سلام میکنه نظرش مثه آدم نیستمثه فرشته ها هم نیست باز نیای بگیبه خنککککککککککی خودتون ببخشید شما.به پای شما نمیرسید
فدای تو بشم مرسی تکی جون اومدی بگردمت

موچه کوچولو پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ب.ظ http://koocholoamin.blogsky.com/


خوندم چرا دروغ بگم ولی همشو نوچ
آخه میدونی سهراب سپهری دوس نداریم
راستی ببخشید نظر اول این پست منم
یکی از بچه ها نرمز افزار فرستادن پیام میخواست
داشتم امتحانش میکردم نمیدونستم وبلاگ تو میوفته

سلام.
دور از جون من همچین جسارتی نکردم.
بازم ممنون که به این وب سر زدید
بلـــــــــه
باعث افتخار بود

eli.f جمعه 1 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ق.ظ

سلام.

چ عججججب آپ کردی
چقدر طولانی بود.من ک فقط خط اولشو خوندم

سلاااااااااام
بابا شما کجااااااااا؟ اینجا کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا دیر میای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خسته نباشی
در هر حالت مرسی جوجو که اومدی

موچه کوچولو یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ب.ظ http://koocholoamin.blogsky.com/

خواهش میشود

مانی سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:48 ب.ظ http://maani84.blogfa.com

یک سال نو ، یک پاییز نو و یک سال عمر کهنه شده ی من ؛ عجب تضادی ....

روز تازه
حرف تازه
و بالاخره من با یک پست تازه
[گل][گل][گل]

toktam سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:28 ب.ظ

واییییییییییییییییی این پستت ادامه هم داره که ...

مانی یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:53 ق.ظ http://maani84.blogfa.com

گوش کن دورترین مرغ جهان می خواند
شب سلیس است و یکدست و باز
شمعدانی ها
و صدا دار ترین شاخه فصل ‚ ماه را می شنوند
پلکان جلو ساختمان
در فانوس به دست و در اسراف نسیم
گوش کن جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلکها را بتکان کفش به پا کن و بیا
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند
پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است

مانی پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ http://maani84.blogfa.com

قاصدک،غم دارم،
غم آوارگی و دربدری
غم تنهایی و خونین جگری.
قاصدک وای به من،همه از خویش مرا میرانند
همه دیوانه و دیوانه ترم میخوانند
مادر من غم هاست
مهد و گهواره من ماتم هاست
قاصدک دریابم‌‌!روح من عصیان زده و طوفانیست
آسمان نگهم بارانیست
قاصدک ،غم دارم
غم به اندازه سنگینی عالم دارم
قاصدک، غم دارم
غم من صحراهاست
افق تیره او ناپیداست
قاصدک،دیگر از این پس منم و تنهایی
و به تنهایی خود در هوس عیسایی
و به عیسایی خود،منتظر معجزه ای غوغایی
قاصدک زشتم من،زشت چون چهره سنگ خارا
زشت مانند زال دنیا.
قاصدک،حال گریزش دارم
میگریزم به جهانی که در آن پستی نیست
پستی و مستی و بد مستی نیست
میگریزم به جهانی که مرا ناپیداست
شاید آن نیز فقط یک رویاست!!!

ممنون از متن بسیار زیباتون

[:S042:] جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ق.ظ

مهدیه جونم آپ کن دیگه بدووووو
هر دفه میام میبینم آپ نیست

گریه کنم؟

سلام عزیز
چشم جونم آپم میکنم
گریه؟نـــــــــــــــــــــه مرد که گریه نمیکنه
زود آپ میکنم قول میدم

وحید جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ق.ظ

مهدیه جونم آپ کن دیگه بدووووو
هر دفه میام میبینم آپ نیست

گریه کنم؟

وحید جان به جواب نظر قبلیت ارجاع شود عزیز من
ممنون ازینکه به این وب سر میزنید
مرسی آقا

مانی پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ق.ظ http://maani84.blogfa.com

صفحه ای دیگر از دفتر خاطرات این دل زخمی

پست تازه من
با همراهی تو عزیز
شاید خاطره مشترک من و تو باشد.

مانی پسر پاییز

پرناز جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ب.ظ http://.xanoooooooooomi.blogfa.com

man uppıdamaaaaaaaaaa

toktam جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ب.ظ

بازم پست رمز دار ...بعد از قرنی اومدم وبت ....

سلام عزیزم خوبه خودت میدونی بعد از قرنی اومدی

مانی سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:00 ب.ظ http://maani84.blogfa.com

خیلی وقته که دیگه با رفتنت دلم نمی گیره .....

پست تازه من
با همراهی تو عزیز
شاید خاطره مشترک من و تو باشد.

مانی پسر پاییز [گل]

رهــــــــــا سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ب.ظ http://bonjaski.blogfa.com

مگسی را کشتم ....
نه به این جرم که حیــــــــــــــــوان پلیدیست!
بد است.
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است....
طفل معصـــــــــــــــوم
به دور سر من می چرخید.!
به خیالش که قـــــــــــندم!!!!
یا که چون اغذیــــــــه ی مشهـــــورش
تا به آن حـــــد
گـــــــــــــــــــــــــــــندم!
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگـــــــس خوبی بود . . .
من به این جرم که از یاد تــــــــــــــــــــــو بیرونم کرد
مگسی را کشتم

افریـــــــــــــــــــــــن خیلی قشنگ بود من که لذت بردم.خیلی خوشگل بود.

مانی شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ق.ظ http://maani84.blogfa.com

حرف هایش را باد برده بود .....

پست تازه من
با همراهی تو عزیز
شاید خاطره مشترک من و تو باشد.

مانی پسر پاییز [گل]

مانی یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:57 ب.ظ http://maani84.blogfa.com

*** از تو فقط با تو می گم ***

پست تازه من تکه ای از خاطرات چرک نویس قلب منه
با همراهی تو عزیز
شاید خاطره مشترک من و تو باشد.

مانی پسر پاییز

مانی یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:03 ب.ظ http://maani84.blogfa.com

*** از تو فقط با تو می گم ***

پست تازه من تکه ای از خاطرات چرک نویس قلب منه
با همراهی تو عزیز
شاید خاطره مشترک من و تو باشد.

مانی پسر پاییز

زنـــــــــدگی زیباست دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:36 ب.ظ http://livingnice.blogfa.com

زیبا بوووووووووود...با تبادل لینک موافقی؟؟؟؟؟

سلام شما لینک شدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد